غرب در حال شکست دموکراسی است – و جهان نیز نظاره گر آن است

برای دهه ها ، اتحاد جماهیر شوروی آینه آمریکا بود. این دو ابرقدرت به نقایص یکدیگر اشاره کردند و برای مطابقت با دستاوردهای یکدیگر به رقابت پرداختند.

وقتی ایالات متحده در جنگ سرد “پیروز” شد و به نظر می رسید تنها ابرقدرت باقی مانده است ، دیگر خود را ندید. اکنون ، اگر آمریکا به آینه نگاه کند ، چهره ای نسبتاً زشت را می بیند – چهره ای که دوستان واقعی آن در اروپا و آسیا به سختی آن را تشخیص می دهند.

برای درک اینکه چه مشکلی در دموکراسی غربی رخ داده است ، باید شرق را در نظر بگیریم. چه اتفاقی برای مردم در بلوک شوروی سابق افتاد؟ روس ها و اروپای شرقی ، چه کسی ما را به خود بازمی تاباند؟

هنگامی که اتحاد جماهیر شوروی در سال 1991 فروپاشید و کمونیسم به پایان رسید ، روس ها امید زیادی به آزادی داشتند. آنها غرب سرمایه دار را الگویی می دانستند. اغلب آنها می گفتند: “ما فقط مثل شما زندگی عادی می خواهیم.” منظور آنها این بود که آنها در مغازه ها چیزهایی می خواستند.

اما روی آوردن به بازار آزاد بسیار دردناک بود. اکثر مردم در فقر فرو رفته بودند. معلمان رقصنده قطب شدند و فیزیکدانان نجوم غذای گربه را در بازار فروختند.

غرب سعی کرد کمک کند. درست است ، برخی از تجار غربی فقط برای کسب درآمد به روسیه رفتند ، اما برخی دیگر انگیزه های مناسبی داشتند. من یك ایرلندی را به یاد می آورم كه یك سوپرماركت افتتاح كرده و روس ها را استخدام كرده و به آنها خدمات می دهد. متأسفانه ، مافیا از تجارت وی ربوده شد.

دیکتاتورها ثبات را ارائه دادند.

همه ما وظیفه بزرگ اصلاح کشوری را که 70 سال تحت کمونیسم بود ، دست کم گرفتیم. اوضاع از بد به بدتر شد و اوضاع آشفته شد. مردم فقط آرزوی ثبات داشتند. و بنابراین آنها با خوشحالی دوباره به آغوش دیکتاتورها بازگشتند.

در روسیه ، آن ولادیمیر پوتین بود. در بلاروس ، الكساندر لوكاشنكو است. و حتی در مجارستان و لهستان ، که به اتحادیه اروپا پیوستند ، اکنون شاهد هستیم که دولت ها افتخار می کنند که خود را “غیر لیبرال” می نامند.

لوکاشنکو 26 سال در قدرت است. وی اخیراً مجدداً در انتخابات تقلب کرده و معترضین ، که بسیاری از آنها زن هستند ، تظاهرات کرده اند. اما تاکنون هیچ تاثیری نداشته است.

پوتین 20 سال است که قدرت را در دست دارد و به جایی نمی رود. او به تازگی پست های هدف مشروطه را جابجا کرده تا به طور بالقوه بتواند تا سال 2036 حکومت کند.

تابستان امسال ، روس های معمولی اعتراضات زندگی سیاه پوستان را در ایالات متحده و انگلیس تماشا کردند و بسیاری از آنها پرسیدند: “زندگی ما از چه زمانی مهم است؟”

روس ها ممکن است پوتین را دوست نداشته باشند یا نداشته باشند ، اما آنها برای تغییر اوضاع بسیار کم می توانند کار کنند. اگر با او مخالفت کنید ، یا در تبعید هستید ، در زندان هستید یا مرده اید. اخیراً الکسی ناوالنی رهبر مخالفان توسط عامل عصبی نوویچوک به کما رفت. یک بیمارستان آلمان جان او را نجات داد. کرملین گفت که او خودش را به عنوان بدلکاری مسموم کرده است. خودتان قضاوت کنید.

غرب اقتدار خود را در جهانی ترسناک از دست داد.

پس کجا همه مشکلات در روسیه رخ داد؟

البته روس ها اشتباهات خودشان را مرتکب شدند. اما غرب نیز اشتباه محاسبه کرد و اقتدار خود را از دست داد. زمانی که آمریکا پر از گناه بود ، دیده می شد که در حال تبلیغ و اخلاق است.

در سال 1999 ، ناتو بلگراد را بمباران کرد. این کار برای خلاص شدن از شر اسلوبودان میلوسوویچ ستمگر انجام شد. اما منطقه بالکان پیچیده است و این بمب گذاری مانند انجام عمل جراحی با اره هک بود. دانشجوی روسی من میتیا به من گفت: “شما همیشه در مورد دموکراسی صحبت می کنید. پس چرا برادران ما را در یوگسلاوی بمب گذاری کرده اید؟ ” نمی توانستم جواب او را بدهم.

و سپس حمله به عراق برای سرنگونی صدام حسین بود. یازده سپتامبر بهانه این امر بود ، اما صدام کار زیادی با یازده سپتامبر نداشت.

در 11 سپتامبر نزدیک به 3000 نفر جان خود را از دست دادند. حداقل 200،000 غیرنظامی عراقی در نتیجه جنگ کشته شده اند. در کار فعلی خود برای یک سازمان بشردوستانه ، من به طور منظم با پناهندگان عراق دیدار می کنم.

روس ها با نگاه کردن به این سوال که چرا باید به غرب اعتقاد داشته باشند ، تعجب کردند. آنها بدبین شدند. آنها گفتند: “خوب ، ما نیز می توانیم رفتار بدی داشته باشیم”.

این بدبینی اکنون سیستم دموکراتیک ما را مسموم کرده است. اغتشاشگران روسی احساس راحتی می کنند در انتخابات ما دخالت کنند. و پوتین ، مانند یک پانک نوجوان ، می خندد: “در مورد آن چه می خواهی بکنی؟ تحریم ها؟ روز من را بساز! “

آیا دموکراسی تسلیم استبداد است؟

در سالهای اخیر ، تغییراتی در تفکر بوجود آمده است. در گذشته ، ما معتقد بودیم که برای داشتن اقتصادی قوی ، باید آزادی سیاسی داشته باشید. اقتصاد بدون اکسیژن سیاسی نمی توانست کار کند.

اما چین نشان داده است که این درست نیست. چین ابرقدرت جدیدی است که اکنون آمریکا باید با آن کنار بیاید. چین اویغورها را در اردوگاه های کار قرار می دهد و درآمد کسب می کند. پس چه کسی به دموکراسی نیاز دارد؟

نکته نگران کننده این است که غرب نیز می تواند به سمت اقتدارگرایی کشیده شود. ما می شنویم که مردم می گویند: “سیاستمداران ، همه آنها فاسد هستند. همه آنها یکسان هستند ، مگر نه؟ “

صاحبان قدرت با سو ap استفاده از بی تفاوتی ما ، بر ما حکومت می کنند. و کارخانه های ربات سازی روسیه ، با ابراز نظرات شیطنت آمیز ، خوشحال هستند که گیجی ما را تشویق می کنند.

بنابراین ، دختران و پسران ، که شهروندان آینده هستند ، در اینجا و اکنون چه می توانیم انجام دهیم؟ زیاد نیست ، شاید اما می توانیم مغز خود را روشن کرده و تمایز قائل شویم.

سیب و پرتقال هر دو میوه هستند ، اما متفاوت هستند ، نه؟ اوباما و ترامپ ، آنها متفاوت هستند ، نه؟ کمالا هریس و هیلاری کلینتون ، هر دو ممکن است زن باشند اما تفاوت دارند.

وقتی می توانیم تمایز قائل شویم ، می توانیم انتخاب کنیم. و انتخاب همان چیزی است که دموکراسی است.